فراموشی را باور نمی کنم
اگر هست پس تو چرا هنوز اینجایی؟
.
.
بی تو مدتـهاست کــه کــوچــانده ام بـُــغـضهــای بـی آشـیـانه را بـه لـبخـَنـدهـای نـاشـیانـه !
.
.
ﺑﻌﺪ از اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎل ﺑﺎز ﻫﻢ ﺗﻮ را دﯾﺪم و ﻗﻠﺒﻢ ﻟﺮزید:
ﺣﺲ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ ﺑﻮد!
ﺣﺲ ﻟﯿﻮان ﺗﺮک ﺧﻮردﻩ ﮐﻪ ﭘﺮ ﻣﯿﺸﻮد از ﭼﺎﯾﯽ داغ!
.
.
ای کاش کمی می ماندی من دیگر هیچ ندارم!
.