در جلسه ی امتحان عشق من مانده ام و یک برگه سفید
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود، در این سکوت بغض آلود
قطره اشکی هوس سرسره بازی می کند و برگه سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می کشد
عشق تو نوشتنی نیست
در برگه ام کنار آن قطره یک قلب می کشم
وقت تمام است، برگه ها بالا…
.
.
پشت آن پنجره ی رو به افق
پشت دروازه ی تردید و خیال
لا به لای تن عریانی بید
من در اندیشه ی آنم که تو را
وقت دلتنگی خود دارم و بس…
.
.
ادامه مطلب...